چیک چیک تیک چیک تیک
و بدن چمباتمه زده ی من در صبح یک روز سرد و آلوده ی زمستانی
دست در زیر چانه
و من در هیاهوی افکارم دست و پا می زدم
نوای ساعت و شیر آب بود که گه گاه افکارم را پاره پوره می کرد
و من اختاپوسی شده بودم در آن صبح سرد و آلوده ی زمستانی
سرد و آلوده و غمگین...